ستاره اي از طوس (خواجه نصيرالدين طوسي )





سرزمين طوس ناحيه اي از خراسان بزرگ است که خاستگاه دانشوراني بزرگ و تاريخ ساز بوده است . در جغرافياي قديم ايران ، طوس از شهرهاي مختلفي چون «نوقان» ، «طابران» و «رادکان» تشکيل شده بود و قبر مطهر علي بن موسي الرضا عليه السلام در حوالي شهر «نوقان» و در روستايي به نام «سناباد» قرار داشت که پس از توسعه آن ، امروزه يکي از محله هاي شهر مشهد به شمار مي آيد.
«نصيرالدين » در صبحگاه يازدهم جمادي الاول سال 597 ؛ به هنگام طلوع آفتاب ، پا به عرصه ي وجود نهاد. پدر با تفأل به قرآن کريم ، نوزاد را که سومين فرزندش بود «محمد» ناميد. او بعدها کنيه اش «ابوجعفر» گشته ، به القابي چون «نصيرالدين » ، «محقق طوسي» ، «استادالبشر» و «خواجه» شهرت يافت.
ايام کودکي و نوجواني محمد ، در شهر طوس سپري شد . وي در اين ايام پس از خواندن و نوشتن ، قرائت قرآن ، قواعد زبان عربي و فارسي ، معاني و بيان و حديث را نزد پدر خويش آموخت.
مادرش نيز وي را در خواندن قرآن و متون فارسي کمک مي کرد. پس از آن به توصيه ي پدر ، نزد دايي اش «نورالدين علي ابن محمد شفيعي» که از دانشمندان نامور در رياضيات ، حکمت و منطق بود به فراگيري آن علوم پرداخت.
عطش علمي محمد در نزد دايي اش چندان بر طرف نشد و بدين سبب با راهنمايي پدر در محضر «کمال الدين محمد حاسب» که از دانشوران نامي در رياضيات بود ، به تحصيل پرداخت اما هنوز چند ماهي نگذشته بود که استاد قصد سفر کرد و آورده اند که وي را به پدر او چنين گفت : من آنچه مي دانستم به او (خواجه نصير) آموختم و اکنون سؤالهايي مي کند که گاه پاسخش را نمي دانم!
پس از چندي آن نوجوان سعادتمند از فيض وجود استاد بي بهره شده بود. دايي پدرش «نصيرالدين عبدالله بين حمزه» که تبحر ويژه اي در علوم رجال ، درايه و حديث داشت ، به طوس آمد و محمد که هر لحظه ، عطش علمي اش افزون مي گرديد در نزد او به کسب علوم پرداخت. گرچه او موفق به فراگيري مطالب جديد از استاد نشد ، اما هوش و استعداد وافرش شگفتي و تعجب استاد را برانگيخت به گونه اي که به او توصيه کرد تا به منظور استفاده هاي علمي بيشتر به نيشابور مهاجرت کند. او در شهر طوس و به دست استادش «نصيرالدين عبدالله بن حمزه» لباس مقدس عالمان دين را بر تن کرد و از آن پس به لقب «نصيرالدين » از سوي استاد افتخاري جاويدان ساخت.
در آخرين روزهايي که نصيرالدين جوان براي سفر به نيشابور آماده مي شد غم از دست دادن پدر بر وجودش سايه افکند اما تقدير چنين بود و او مي بايست با تحمل آن اندوه جانکاه به تحصيل ادامه دهد. در حالي که يک سال از فوت پدرش مي گذشت به نيشابور پاي نهاد و به توصيه دايي پدر به مدرسه سراجيه رفت و مدت يک سال نزد سراج الدين قمري که از استادان بزرگ درس خارج فقه و اصول در آن مدرسه بود، به تحصيل پرداخت .سپس در محضر استاد فريدالدين داماد نيشابوري – از شاگردان امام فخر رازي – کتاب «اشارات ابن سينا» را فراگرفت .
پس از مباحثات علمي و متعدد فريد الدين با خواجه ، علاقه و استعداد فوق العاده خواجه نسبت به دانش اندوزي نمايان شد و فريدالدين او را به يکي ديگر از شاگردان فخر رازي معرفي کرد و بدين ترتيب نصيرالدين طوسي توانست کتاب «قانون ابن سينا» را نزد «قطب الدين مصري شافعي» به خوبي بياموزد. وي علاوه بر کتابهاي فوق از محضر عارف معروف آن ديار «عطار نيشابوري» (متوفي 627) نيز بهره مند شد .
محقق طوسي پس از قم به اصفهان و از آنجا به عراق رفت . او علم «فقه» را فراگرفت و در سال 619 ق. از استاد خود اجازه نقل روايت دريافت کرد.
آن گونه که نوشته اند خواجه مدت زماني از «علامه ي حلي» فقه و علامه نيز در مقابل ، درس حکمت نزد خواجه آموخته است.

خدمات ارزنده

اسماعيليان فرقه اي از شيعيان بودند که اسماعيل فرزند امام صادق (ع) را جانشين آن حضرت دانسته و بر او توقف کردند. اين گروه پس از مدتها در سال 483 ق. به دست حسن صباح در ايران رونقي دوباره يافتند و پس از چندي ، گرايشهاي شديد سياسي پيدا کرده ، فعاليتهاي خود را گسترش دادند. قلعه ي الموت در حوالي قزوين پايتخت آنان بود و علاوه بر آن قلعه هاي متعدد و استواري داشتند که جايگاه امني براي مبارزان سياسي به شمار مي رفت و دستيابي بر آنها بسيار سخت بود.
خواجه نصيرالدين پس از چند ماه سکونت در قائن ، به دعوت حاکم قلعه قهستان که مردي فاضل و دوستدار فلاسفه بود ، به همراه همسرش به قلعه اسماعيليان دعوت شد و مدتي در آنجا زندگي کرد. او در مدت اقامت خود کتاب «طهاره العراق» تأليف ابن مسکويه را به در خواست ميزبانش به زبان عربي ترجمه کرد و نام آن را «اخلاق ناصري» نهاد. ناسازگاري اعتقادي خواجه با اسماعيليان و نيز ظلم و ستم آنان نسبت به مردم ، وي را بر آن داشت تا براي کمک گرفتن، نامه اي به خليفه ي عباسي در بغداد بنويسد.
در اين ميان حاکم قلعه از ماجراي نامه باخبر شد و به دستور او خواجه نصير بازداشت و زنداني گرديد.
پس از چندي خواجه به قلعه ي الموت منتقل شد ولي حاکم قلعه که از دانش محقق طوسي اطلاع پيدا کرده بود با او رفتاري مناسب در پيش گرفت.
نصيرالدين طوسي در حدود 26 سال در قلعه هاي اسماعيليه به سر برد اما در اين دوران لحظه اي از تلاش علمي باز ننشست و کتابهاي متعددي از جمله «شرح اشارات ابن سينا»، «تحرير اقليدس» ، «تولي و تبري» و «اخلاق ناصري» و چند کتاب و رساله ي ديگر را تأليف کرد . خواجه در پايان کتاب شرح اشارات مي نويسد:
بيشتر مطالب آن را در چنان وضع سختي نوشته ام که سخت تر از آن ممکن نيست و بيشتر آن را در روزگار پريشاني فکر نگاشتم که هر جزئي از آن ، ظرفي براي غصه و عذاب دردناک بود و پشيماني و حسرت بزرگي همراه داشت . و زماني بر من نگذشت که از چشمانم اشک نريزد و دلم پريشان نباشد و زماني پيش نمي آمد که دردهايم افزون نگردد و غم هايم دو چندان نشود...»
از آنجا که وجود اسماعيليان حاکميت و قدرت سياسي مغولان را به خطر مي انداخت هلاکو خان در سال 651 ق. با اعزام لشکري به قهستان آنجا را فتح کرد.
حاکم قلعه پس از مشورت با خواجه نصير ، علاوه بر تسليم کامل قلعه ، از مغولان اطاعت کرد و چندي پس از آن در سال 656 ق. تاج و تخت اسماعيليان در ايران برچيده شد و بدين سان خواجه نصير بزرگترين گام را در جلوگيري از جنگ و خونريزي و قتل عام مردم برداشته ، از اين رو نزد خان مغول احترام و موقعيت ويژه اي يافت.

اخلاق خواجه نصير

خواجه نه تنها مرد علم و کتاب و تحقيق و تأليف بود، بلکه دانشوري متعهد و برخوردار از ويژگيهاي اخلاقي زيادي بود و هيچ گاه علمش بر تعهد و اخلاقش سبقت نمي گرفت . توجه به نظر ديگران و برخورد متواضعانه و حکيمانه با افراد از خصوصيات او به شمار مي آمد . تمايلات و روحيات عرفاني خواجه در برخي کتابهايش چون اخلاق ناصري و شرح اشارات مشهود است .
مطيع ساختن مغولان بيابانگرد و ويران ساز ، خود نشان بزرگي از رفتار و کردار حکيمانه اوست و اين تا جايي بود که علماي بسياري از شيعه و سني به تعريف و تمجيد خواجه زبان گشودند.
علامه حلي از شاگردان معروف خواجه نصير مي گويد :
«خواجه بزرگوار در علوم عقلي و نقلي تصنيفات بسيار دارد و در علوم دين بر طريقه مذهب شيعه کتابها نوشت . او شريف ترين دانشمندي بود که من ديده ام .»
ابن فوطي – يکي از شاگردان حنبلي مذهب خواجه نصير - مي نويسد :
«خواجه ، مردي فاضل و کريم الاخلاق و نيکوسرشت و فروتن بود و هيچ گاه از درخواست کسي دلتنگ نمي شد و حاجتمندي را رد نمي کرد و برخورد او با همه با خوش رويي بود.»

آثار سبز

نصيرالدين در دوران حيات ارزشمند خويش ، به رغم آشوب و حوادث مخاطره انگيز و فشارهاي سياسي ، اجتماعي و نظامي آن عصر ، توانست حدود يکصد و نود کتاب و رساله علمي در موضوعات متفاوت به رشته تحرير درآورد از جمله ؛ شرح اشارات ، اخلاق ناصري ، اوصاف الاشراف ، اساس الاقتباس و ده ها کتاب و رساله ي علمي ديگر.

غروب خورشيد

هجدهم ذيقعده سال 673 . ق است ؛ آسمان بغداد غروب ديگري در پيش دارد. مردي که پس از عمري نورافشاني و تبليغ وحي ، توانمند و پرتلاش به ياري عقل شتافت اينک در بستر بيماري افتاده و بستگان و دوستان به گردش حلقه زده اند. در همين حال يکي از اطرافيان به او نزديک شد و گفت : وصيت کن . پس از مرگ در جوار قبر حضرت علي (عليه السلام) به خاک سپرده شوي! خواجه با ادب جواب داد : مرا شرم مي آيد که در جوار اين امام (امام کاظم (ع) ) بميرم و از آستان او به جاي ديگر برده شوم .
پس از اين گفتگو خواجه به ملاقات خداي خويش شتافت. مراسم تشييع جنازه او با حضور شماري از ارادتمندان و مشتاقان به سوي آستان مقدس امام موسي کاظم (عليه السلام) انجام گرفت.
منبع: ماهنامه شاهد نوجوان